به عبارت دیگر حجاب نام یک وسیله ویا یک جریان شکلی است که هرکس بگونه ای برای پوشاندن بدن خود ازآن استفاده میکند، پس اگر پوشاندن بدن یک قاعده باشد مردان نمیتوانند ازین قاعده مستثنا باشند، اما عفاف تبیین یک جریان درونی است اتفاقی است که دردرون انسانها می افتد وبروز ظاهری آن بصورت رفتار درانسان تظاهر میکند،
دریک نگرش علمی وتاریخی نداشتن حجاب بمعنای تهی بودن از عفاف نیست، چراکه بیش از پنج برابر جمعیتی که براساس ایدئولوژی باورهای مذهبی شان به حجاب روی آورده اند به ادیان الهی دیگری معتقدند که حجاب در ایدئولوژی آنها به شکلی که نگاه ما به آنست مطرح نیست اما انسانهای عفیف، وفادار و اخلاقمداری هستند، بنابراین شاید بسیاری از سوء برداشت هاکه گاهی موجب داوری وکنش های یکسویه میشود ناشی از همین خلط معنا باشد.
دراین یادداشت سعی شده است تا به مسئله ی حجاب تنها با تکیه بر معیارهای جامعه شناسی وروان شناسی بدون لحاظ نمودن پیش فرض های مذهبی نگاه شود، زیرا این قلم بایستگی اظهار نظر در پیش فرض های مذهبی را ندارد.
گفتیم که حجاب وسیله ایست که بدن آدمی را از معرض نگاهها مستور میکند بنابراین اگر قرار باشد درمورد پوشاندن و استتار نظری یا پیشنهادی ارائه شود باید علاوه بر پیش فرضهای ایدئولوژیک همه جوانب حقوقی، فرهنگی واجتماعی لحاظ شود، واضح است هرکسی به حفظ و حراست از متعلقات خویش کوشا وپای بند است و بهیچوجه اجازه نمیدهد آنچه باو تعلق دارد در معرض تعرض یا استفاده دیگران قرار گیرد مگرآنکه خواست و موافقتش جلب شده باشد بعبارت روشنتر هرگونه تصمیم دراین مورد مبتنی بر تراضی مخیر است و اختیار یا اراده آزاد ازاصول پذیرفته شده ی حقوق انسانی وشهروندی است، البته درحفظ وحراست از تعلقات اگرچنانچه عدم توان رسیدگی ومدیریت در حراست ازإنها یعنی عجز دارنده تعلق محرز گردد دراینصورت قاضی بعنوان نماینده قانون این حق را دارد که وارد عمل شود و رای او صائب وتعیین کننده خواهد بود.
ازاین مقدمات باین استنتاج میتوان رسید که «حجاب» درواقع وسیله ای برای حفظ وحراست ازیک تعلق شخصی است بویژه اگر نتوان بهیچ فرنودی درتوانایی فکری و عقلی دارنده تعلق تشکیک کرد ولذا ورود به مقوله حراست ازآن ودادن راهکار، هشدار وانذار کاری تخصصی، ظریف هوشمندانه ومتکی بر ابزار فرهنگی است واستفاده ازین ابزار بایدبگونه ای باشد که حق آزادی واختیار درانتخاب محترم شمرده شود، این اتفاق وقتی می افتد که باورها با حفظ حرمت حریم های شخصی درست فهمیده و فهمانده شود که اگر چنین شود بدرستی درک میگردد که حجاب تنها در پوشش زنان جلوه نمیکند،بلکه در نزد مردان نیز در پرهیز وخودداری و متانت آنان معنا پیدا میکندو نگاه هرز وهوس آلود تحت تاثیر افکار ناپخته ونابخرد در مردانی که روان شان بیمار است درواقع تجاوز به حریم شخصی زنان تلقی میشود ولذا مجموعه ای از بردباری، پختگی، پرهیز، خودداری، فرودست پنداری هوی وهوس، تعالی معنوی، وارستگی وجوانمردی میتواند حجاب برتر باشد، حجابی که هم در مردان موجب تزکیه نفس وهم در زنان موجب ایجاد سامانه ایمنی وآرامش میگردد، واضح است که بسیاری از ناهنجاریهای جامعه ی زنان که عمدتاً از احساس ترس، اضطراب، حس ناامنی وبالاخره انزجار ناشی میشود دریک سامانه امن قابلیت بروز پیدا نمیکند لذا انسانها درهر جامعه ای میتوانند بدون لحاظ نمودن نگاه جنسیتی با اتحاد و تعامل در کنار هم همسان وهماهنگی درارتقاء علمی، فرهنگی، سیاسی واقتصادی دخیل باشند.
نمیتوان باین مسائل فکر نکرد که یکی از علل عدم توجه به حجاب درجامعه ما میتواند این باشد که خانواده ها، حتا خانواده های مذهبی نتوانستند احساس وباورمذهبی خودرا بدرستی به فرزندان خویش انتقال دهند، یعنی والدین دریک ارتباط متقابل و مستقیم نتوانستند حس خوش آیندی از رفتار خودرا به فرزندان منتقل نمایند وبرای آنها موجوداتی دوست داشتنی والگو باشند تا آنها با حس اعتماد واحترام بسوی باورهای شان کشانده شوند، بنظر میرسد حتا مسئولان امورتربیتی وآموزشی نیز باین مهم نیاندیشیده اند که مهم نیست فرزندان با تشبث به کتابهای دینی ودرسی یا بصورت موعظه و نصیحت ویا نمایش سمبولیک عفاف در مدارس با مسائل جنسی آشنا شوند بلکه مهم اینست که اولیاء ومربیان نظرات شان را باتکیه بر رفتار شان بر باور فرزندان بنشانند واگر دراین مقصود توفیقی حاصل نشد هرگونه توقع تحت هر شرایطی انتظاری بجا نخواهد بود.
واضح است مادری که مقنعه وچادر را تنها بعنوان پوششی الزامی وناگزیر برای حضور در محل کار برسر می نهد معنی چنین پوششی برای او تنها میتواند بعنوان یک ابزار کار تلقی شود، بنابراین چنین تن پوشی از مادری که ظاهراً حجاب برتر دارد اما دارای باور برترنیست نمیتواند احساس خوشایندی از پوششی که قرار بوده یک ارزش باشدبه فرزندان منتقل نماید.، آیا استنتاج از چنین رفتاری این نیست که استفاده ازین تن پوش ها که نام برده شد پوششی برتر بر حسب الزام وعندالاقتضایی بوده ودر ایجاد باور ونهادیندگی ناتوان است؟
شاید علت عدم گرایش به حجاب را مثل هر اتفاق دیگری بتوان از منظر روان شناسی بصورت یک اقدام واکنشی ورفلکسی ناخواسته مورد توجه قرارداد همانطور که هر عملی از انسان سر میزند از علتی است که دردرون او شکل میگیرد، پس عدم توجه به حجاب نیز میتواند واکنشی درونی ناخودآگاه در قبال کنش های بیرونی توام با نادیده انگاری باچاشنی خشونت بحساب آید، باید درک شود که نمیتوان آداب و رفتار رابا بخشنامه و دستورالعمل به جامعه دیکته کرد مگرآنکه باوری پشت آن باشد وگرنه بناخواستِ هیاهوی بسیاردر پشت سکوت نشسته برلب ها موجی خارج از کنترل و زیرپوستی به جریان می افتد که منجر به اتفاقاتی میشود که مورد انتظار نبوده است، دلیلش هم شاید یکسویه نگری به علایقی بوده که دربطن جامعه بصورت واکنشی شکل گرفته که تحمیل و تلقین و موعظه را تاب نمی آورد.
اینجاست که مسئولان امر باید از خود بپرسند که چرا تعالیم بلند مدت آنها درمیان نسل جوان عمدتاً با پاسخ مثبت روبرو نشده است، علتش را منصفانه وبی تعصب در عدم کار کارشناسانه، آگاهانه و دلسوزانه نهادهای مسئول باید جستجو کرد که ظاهراً راهکارهای مبتنی بر پشتوانه وتئوری علمی نداشته اندو بعبارت دیگراستراتژی تعریف شده ی استوار برشیوه اعتمادساز نداشته اند وبجای ایجا فرصت در شنیدن خواسته های نسل جوان همواره بجای آنها پرگفته اند وبرای آنها تصمیم سازی کرده اندو با نگاهی از بالا یکسویه نصیحت گوبوده اند وبجای نهال اعتماددرسرزمین وجودآنها خارهراسی کاشته اند که حاصلش یا رواج ریاکاری ونقش بازی کردن ویاتمرد بوده است! مصادیق این ادعا را میتوان در مشهودترین رفتارهای اجتماعی که آخرینش همین اواخر دردانشگاهی رخ داد شناسایی کرد.
مسئولان امر بجای تامل ومداقه وارائه راهکارهای کاربردی ومقبول وصمیمی وبجای ایجاد گفتمان ودرک مقتضای سنی وجلب اعتماد درنسل جوان بناخواستِ همه ی شعارها رفتاری دستپاچه و ادبیاتی گریزان کننده با چاشنی خشونت را پیش گرفتند و موقعیت تعیین تکلیف کننده شان را جواز ورود به حریم ها تصور کردند. آنها بجای باز کردن فضا جهت گفتمانی هوشمندانه برای دیدن ورسیدن به واقعیت ها بسراغ روشهای حذفی ومنع کننده رفتند وهمواره راههای ده ها بار رفته را ازنو پیمودندو اشتباهات تجربه شده را دوباره مکرر نمودند ولاجرم جوانان را با پرسشهای بی پاسخ درفضای آکنده از ابهام و فاقد تجزیه وتحلیل، سرگشته وادار به واکنش های حتا ناخواسته کردند وآنها را به سمت و سویی کشاندندکه اگر آزادانه واستدلال محور با آنها روبرو میشدند به احتمال قریب به یقین با مشکلاتی ازین دست روبرو نمیشدیم.
این قلم عمیقاً براین باور است که تجزیه وتحلیل عالمانه وگفتمان استدلال محور گزینه قابل قبولی است لذا مادامی که دستگاههای فرهنگی ما به توانِ استدلال عالمانه ونگاه هنرمندانه ی دیدن «پیچش مو» مجهز نباشندو استراتژی مناسب واعتماد ساز ونه صرفا نصیحت گو دردستور کارشان نباشد مواجه شدن با رفتارهای واکنشی امری دوراز انتظار نخواهد بود.
باید درک کردو پذیرفت که شعار «حجاب مصونیت است نه محدودیت» زمانی عملا احساس خوش آیند مصونیت را ایجاد میکند که بجای رفتن مکررو بینتیجه به راههای بن بست بارها رفته شده بدنبال راههای علمی مبتنی بر نظریه های کارشناسان علوم اجتماعی وانسانی باشند وشعور و درک و حقوق اجتماعی و شهروندی انسانها را درهر سن و موقعیتی لحاظ کنند وگرنه بمصداق آزموده را آزمودن خطاست نمیتوان به فرجامی قابل قبول درحل مسئله امید داشت، مسلماً با تکرار این شیوه هادایماً باید یک سیستم حراستی باشد وچهارچوب و خط مشی تعریف کند وتذکر بدهد وپرونده بسازدو دائماً سرمایه و انرژی ونیرویی که باید در راه ساختنِ همدلانه کشور صرف شود هزینه خنثی کردن یکدیگر گردد! واضح است که رویکرد به چنین شیوه ای خوش خیالانه اقدامی درجهت پاک کردن صورت مسئله خواهد بودو نه حل آن.