به گزارش ساعت رویداد؛ نسلی که با نسل پیش از خود تفاوتی اساسی دارد، این نسل با واژگانِ سازش، مدارا، مصلحت، احتیاط وملاحظه میانه ای ندارد، او از جنسی نیست که با شنیدن حرفهای یکسویه اهالی موعظه سرش را پائین بیاورد و نقش بچه معقولِ سربراه را بازی کند، این نسل، نسلی پرسشگر ونسلی چالشی است ودرواقع نسل«چغری» است که به آسانی امر ونهی را نمیپذیرد، جسارت در رفتار او کاملا نمودار است، دنیای او با توجه به دسترسی اش به جام جهان نماهای محصور در قاب های کوچک دنیائی محدود در چهار دیواری خانه وشهر وحتا کشورش نیست هرچند به آن عشق می ورزد، این نسل در یک کلام شهروندی جهانشهری است واقعیت های جاری ملموس جهان در نظرش عیان است، بنابراین قید شعارهای آرمانی را زده است وخریدار وعده های سرِخرمن نیست، اودسترسی به واقعیت های جاری در زندگی مردم جهان را بدرستی حق خود می پندارد بنظر میرسد بهیچوجه حاضر نیست واقعیت های قابل رویت ولمس موجود در زندگی وقراردادهای اجتماعی پذیرفته شده در جوامع دموکراتیک جهان را هزینه رسیدن به عیش فردای موهومی کند که معلوم نیست کی وصال خواهد داد.
این نسل شاید ظاهراً نسلی هرهری وفاقد ایده های سیاسی، تا حدود زیادی فردیت محور، غیر آرمانی وطالب لذت های در دسترس جلوه کند اما اگر فرض کنیم واقعیت همین باشد به سادگی قابل درک خواهد بود که بن مایه این تفکر سر برآورده ازدرون آموزشهای ایدئولوژیکی است که چهل وچند سال است در سیستم آموزشی کشور روی میز ودر دستور کار است، این نسل مرجعیت وقطب بودن را تنها از زاویه عملکرد درحوزه میدانی ارزیابی می کند واین یعنی که این نسل مطلق پنداری را نمی پذیرد واهل نشستن های پای کرسی مراد ومریدی هم نیست وصرفاً استنتاجش از مسائل اجتماعی وسیاسی وفرهنگی بر مبنای ارزیابی ادعاها در حوزه عملکردها ودست آوردهاست.
این نسلِ خود مدیر نسل هوشیاری است وبرای همین با هرلالائی بخواب نمی رودو دستاوردهای دنیای پیشرفته وداشته های هم سن وسال های خود را از درون همان جام جهان نمای قاب های کوچک رصد میکند ونیازهای جسمی وروحی خود را بسیار روشن وشفاف مطالبه میکند که امری طبیعی است.
کاش عقلای حوزه های تصمیم ساز از تصورات جامانده در توفل زمان شان بیرون می آمدند ومتوجه می شدند که دیگر زمانه زمانه پرداختن به قصه اصحاب کهف نیست ونمیتوان درون غارهای بخواب رفتن ها پناه گرفت، چرا که نه این نسل، نسل اسماعیل قصه قربانی است ونه صدایش صدای خاموش نسلی است که تسلیم قضا وقدر بود، تصمیم سازان دراین سالهاکه پشت سرگذاشته شد اگر به اطلاعات روز وتحلیل های علمی وانذارهای اهالی اندیشه اعتنا میکرد همهی آنچه که امروز بر خشت های کف خیابان شکل میگیرد را به آسانی درآئینه بی غش آنها می دید، فریادهای هشته در سکوتی ناگزیر اما معنا دار را درک میکرد چرا که همه ی این فریادها چیزی جز پژواک رسیدن کارد به استخوانها زیر نگاههای نفرت زای از بالا وانکار وندیده انگاری وتفرعن وتافته جدا بافته انگاری وخودی ونه خودی کردن اهالی «خانه» نبودو به خواسته های طبیعی نسل تازه از راه رسیده که مقتضای زمانه آنهاست توجه میشد، نسلی که سوکمندانه جز به وقت جشن تکلیف وامثال آن _که نشانگر تفکر کالا پنداری است _دیده نشد، کاش صدای شکستن استخوانهای این نسل فردا ساز که سرمایه های بالقوه کشورند در درون سیستم تارعنکبوتی اقتصادی معوج و فشل وغرق در فساد و بریز وبپاش های افسارگسیخته ی عزیز بی جهت های لم داده در آنسوی آبها در کنار سیاستهای فرهنگی بی اثر شنیده میشد تا نتیجه این ندیده انگاری های ولنگارانه انباشت باروت نفرت وکینه در انبار صبر و تحمل آنان وجامعه نمیشد، شاید عدم آگاهی وعدم اشراف تصمیم سازان به واقعیت ها وآنچه که زیر پوست جامعه میگذشته و میگذرد _ وبرخلاف تصور مسئولان قابل امحا نیست _ باعث شد تا نسلی را با انگیزه وصول تاوان وارد عرصه کند واین واقعیتی است که سوکمندانه طیف تصمیمساز بر آن تاُنل نکرد،
علت این غفلت را شاید بتوان در گسل شکل گرفته میان تصورات بخشی از خود برتربین ها وخودمالک پندارهای حوزه تصمیم سازی جستجو کرد وآنرا عامل گذشتن آب صبرو بردباری از سر جامعه وبخصوص نسلی که به نسل هشتادی معروف شده تلقی کرد.
لج بازیهای شکل گرفته وآشکار درمیان این نسل و به تبع آن در جامعه باید دولتمندان را متوجه میکرد که به کارگیری ادبیات و روشهای خود قانون پندار وطلبکار این نسلی که سرش به زیرآبی رفته که اگر تحمل کند خفه میشود واگر سربرآورد هیچ ساحل امنی پیش رو نمی بیند را آسیمه وعاصی خواهد کرد، نسلی که چه بخواهیم وچه نخواهیم باید بپذیریم که نسل فردا ساز است وباید پذیرفت که با نادیده انگاری و ولنگاری نمیتوان واقعیت را انکار کرد،
اندیشه حکم میکند بپذیریم که زمان حال وآینده از آنِ آنهاست، نسلی که پرورده شده ی سیستم آموزشی ایدئوژیک، یکطرفه، حذفی، سلبی وغیر پاسخگو به نیازهای روحی وعاطفی آنانست.
کاش، فرصتی ایحاد میشدتا حرف ها شنیده شود وبراساس خواسته های طبیعی وقابل درک طرحی نو عرضه گرددوبا فرزانگی پذیرفته شود که راه هزار بار رفته را دوباره پیمودن شرط خرد نیست که اگر چنین میشد ساماندهی و هم افزائی این نسل فردا ساز«معما» نمیشد.
شجاع الدین طایفه